روزهایی که گذشت
سلام جیگر مامان ...........اول بوس بوس
چند وقتیه تنبلی کردم و خیلی واست ننوشتم
وای مامانی چند روز پیش از روی تخت افتادی و بالا آوردی خیلی ترسیدم ولی خدا رو شکر به خیر گذشت .....خیلی عذاب وجدان دارم........
چند روزیه خیلی بد غذا میخوری در واقع به زور و منو کچل کردی با این کارات اگر هم بخوری همه رو پرتاب میکنی بیرون و سر تا پای منو و خودت رو کثیف میکنی......... ولی عاشق میوه ای ...... هندونه گیلاس زرد آلو رو با علاقه فراوان میخوری......دیشب با همکارای بابایی رفتیم بیرون و تو یه کیم کامل رو خوردی وقتی هم ازت میگرفتم یه جیغ و ویقی راه مینداختی که نگو............
خیلی به من وابسته شدی و چند لحظه هم نمیتونم تنهات بزارم..........چهار دست و پا نمیری ولی سینه خیز میری و هر چی رو که بخوای با هر زحمتی هست به دست میاری..........
عاشق مو کشیدنی و یه وقتایی موهای منو همچین میکشی که تو مشتت پر از موهای من میشه......ای ناقلا این چه کاریه دیگه مامان جون
خلاصه که تمام وقت مامانو با شیرین کاریهات پر کردی عزیزکم ........نمیدونم اگه تو رو نداشتم چی کار میکردم عروسکم.......
دوست دارم هستی من