روزهایی که نبودیم

سلام گلکم........... خوبی عسل خانمم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

واییییییییییییی خیلی وقته نیومدم از شیرین کاریهات بنویسم شرمنده خانمی

جونم برات بگه که من و شما ١٩ مرداد رفتیم مشهد ............. همه دلشون حسابی واست تنگ شده بود .........٢ هفته ای اونجا بودیم و تو حسابی کیف می کردی آخه همه تحویلت می گرفتن.......... نی نی خاله مریم هم روز بعد از رسیدن ما دنیا اومد ........ اسمش رو هستی گذاشتن اسم قشنگیه ........امیدوارم دوستای خوبی واسه هم بشین........ بعد عید فطر بابایی اومد دنبالمون و برگشتیم خونه............

از اون موقع که مشهد بودیم یاد گرفتی دستت رو به جایی بگیری و بایستی گاهی هم چند ثانیه ای دستات رو رها میکنی .......... دیشب واسه اولین بار بدون این که از جایی بگیری خودت بلند شدی و ایستادی و من و بابایی کلی هیجان زده شدیم ......... دیگه کارت شده بالا رفتن از پله های خونه چند باری هم با سر فرود اومدی که خدا رحم کردو طوریت نشد ..........مجبور شدیم تو خونه پتو بزاریم که اگه افتادی چیزیت نشه.....

راستی النگوهات دیگه واست تنگ شده بود و من و بابای رفتیم النگوها و پلاک هاتو گذاشتیم و واست یه دستبند و گوشواره کفشدوزکی خریدیم ......... خیلی خوشگله اما دستبندش واست بزرگه باید بدیم کوتاهش کنن .........بعدا عکسشو میزارم .......

عاشقتم گل دخترم