آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

تربچه نقلی من

روزمره های تربچه نقلی

1392/1/31 18:20
نویسنده : الهام
1,159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گل مامان

اول از همه سال نو رو با تاخیر زیاد بهت تبریک میگم.تو امسال دومین نوروزت رو تجربه کردی چقدر زود گذشت  وچقدر من تو این ١ سال پر تجربه تر و پخته تر شدم .......... امسال خدا رو شکر سال خوبی بود لااقل بد نبود .......... بهراد خاله به جمع ما اضافه شد .......... من فوقم رو گرفتم .......... تو بزرگتر شدی و با شیرین کاریات به زندگیمون شادی بخشیدی ........ خلاصه سال بدی نبود.........

تو این مدت اتفاق خاصی نیفتاده که برات بگم ........... تو اسفند من ٢ تا و بابایی ١ آزمون استخدامی شرکت کردیم و رفتیم مشهد خدا رو شکر فعلا مرحله اولش رو قبول شدیم ..........اما تو اونجا تب کردی و چند روزی حالت بد بود دکتر تشخیص عفونت ادراری داد و ٦ تا آمپول واست نوشت خیلی لحظات بدی بود هر دفعه که آمپول میزدی من میمردم و زنده میشدم........ از مامانی هم که موقع آمپول زدن کمک میکرد نگهت میداشت میترسیدی فکر میکردی اون آمپولت میزنه و کلا رابطت با مامانی بد شده بود ......... خلاصه بعد از آزمونها برگشتیم خونه ............

دوباره ٢٧ اسفند واسه تعطیلات عید راهی مشهد شدیم بابایی چهارم برگشت که بره سر کار ولی ما اونجا لنگر انداختیم اتفاق خاصی نیفتاد طبق معمول هر سال عید دیدنی و دید وبازدید تا اینکه تو دوباره مریض شدی ٢-٣ روزی تب داشتی و بعد هم بدنت ریخت بیرون .......... دکتر گفت یه جور ویروسه بعد٤-٥ روز حالت خوب شد .......... نمیدونم چرا هر وقت میریم مشهد تو مریض میشی!!!!!!!!!!!! بابایی دوازدهم اومد دنبالمون سیزده به در مطابق هر سال با خاله های اینجانب رفتیم گلمکان ولی تو که مریض بودی اصلا حال نداشتی خیلی آروم بودی حس و حال دویدن هم نداشتی ............ اخلاقت هم خیلی بد شده بود دایم جیغ میکشیدی و اگه چیزی مطابق میلت نبود دندونات رو به هم فشار میدادی و دستات رو مشت میکردی و غیض میکردی که چند روزی بعد از اینکه اومدیم خونه بهتر شدی ......... هفدهم هم برگشتیم خونمون .........

*جدیدا از تابت خوشت اومده و وقتی سوارش میشی شعر تاب تاب عباسی رو میخونی و میگی : تا تا عداسی!!!!!!!!

*شعر ببیی میگه بع بع رو با زبون خودت میخونی *عاشق تلفن هستی جوری که دیگه به من مهلت صحبت کردن نمیدی  ........... چند روز پیش بابایی مجبور شد یه ربع پشت تلفن باهات صحبت کنه  

*عاشق سرسره بازی هستی و به زبون خودت میگی سرسر............ وقتی میبریمت پارک دیگه دلت نمیخواد از سرسره جدا بشی........

عاشقتم نفسم{#emotions_dlg.e38}

آریانا در نوروز ٩٢

آریانا و پسر خالش بهراد

ببین کجاها که نمیری!

وقتی اصرار داری تو خونه کفش بپوشی

١٣ به در ٩٢

سرسره بازی

عاشق این بازی هستی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی روژینا
3 اردیبهشت 92 15:04
ای بابا مثل اینکه همه بچه ها عید رو مریض بودن وحسابی پدر مادرهارو خونه نشین کردن با این حال خوشحالم که حال دختر گلمون خوبه وخوش گذشته
عمه جونی
18 اردیبهشت 92 19:25
چقده ناز شدی خوشمله عاشق چشات شدم