هفته 35
سلام جیگر مامانی خوبی قربونت برم ؟
چه خبرا حسابی تو دل مامانی جا خوش کردی و دلت نمیخواد بیای بیرون آره؟
الان بابیی داره فوتبال میبینه و منم علاقه ای به فوتبال ندارم گفتم بیام یه سری به تربچه جونم بزنم آخه دلم خیلی برات تنگ شده ها
چند روز پیش دایی مامانی اومدن خونمون آخه مرجان فوق لیسانس نطنز قبول شده خیلی خوشحالی از خودم در وکردم آخه تو شهر غریب دیدن فامیل خیلی خوشاینده گلم
یه خبر بد هم دارم اینکه بابابزرگم چند روزه مریضه و تو بیمارستان بستری شده
هر چند خیلی جدی نیست ولی به هر حال مامانی رو نگران کرده امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه
راستی عزیز (مامان بزرگ من) نمیتونه اسم تو رو خوب تلفظ کنه و بهت میگه آرینانا
ناراحت نشی عزیزم کم کم یاد میگیره
خاله سمانه هم گفته اول از همه باید کلمه خاله رو یاد بگیری منم بهش گفتم ٩ ماه مامانش حملش کرده اونوقت اول بگه خاله عمرا
خوب دیگه مامان جون تو نوه اولی و هر کسی واست نقشه ای کشیده
عمه طاهره هم هراز گاهی اس ام اس میده و واست اسم پیشنهاد میده
خوب مامان جون دیگه برم شام درست کنم تا بخوری و حسابی تپل مپل بشی
مراقب خودت باشی من و بابا دوست داریم قد آسمونا بوس آبدار