روزهای انتظار
خوبی تربچه جونم؟
امروز بابایی نمیخواست بره سر کار و میخواست پیش ما بمونه که همکارش زنگ زد اغفالش کرد و اونم رفت سر کار و باز من و تو تهنا شدیم عزیزکم
یکشنبه میخواستم برم دکتر ولی دکتر وقت نداشت دوشنبه هم که مطب نبود تا اینکه بالاخره سه شنبه نوبت گرفتم و رفتم و دوباره صدای قلب خوشگلت رو شنیدم
خدا رو شکر همه چیز خوب بود فقط مامانی زیاد چاق شده و دکتر آزمایش ادرار داد که دیروز نتیجش رو گرفتم و اونم اوکی بود هورااااااا
الان هوا یه خورده سرد شده و کم کم باید بخاری بذاریم تا دختر گلم سرما نخوره البته بگم که مامان عاشق پاییز و اینجور هواست که وقتی صبح بیدار میشی یه خورده سرما سرمات بشه و دلت بخواد بری زیر پتو ، خیلی میچسبه
عزیز دلم خیلی مراقب خودت باشی چون من و بابایی عاشقتیم نفس مامان
یه ماچ آبدار از طرف مامان وبابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی