آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

تربچه نقلی من

آریانا متولد میشود

1390/11/6 23:52
نویسنده : الهام
303 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجوی من خوبی جیگر؟

خوب مامانی وقتی رفتیم بیمارستان منو بردن بخش زایمان و مامانی رو پشت در نگه داشتن بعد از انجام سونو گفتن که جنابعالی دارین با پا تشریف میارین و من باید عمل بشم و از اونجایی که دکتر ادهمی هنوز نیومده بود دکتر نظرزاده باید منو عمل میکردن .نمیدونم چرا اینقدر در اون لحظه دل نازک شده بودم اشکام بدون دلیل دوست داشتن سرازیر بشن و چون تو خیلی عجله داشتی که زودتر بیای به من سرم زدن که اگه دردم آروم شد چند روز بعدتر بیای ولی مثل اینکه خیلی عجله داشتی و مامان دردش بیشتر شد.دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم گریهاز یک طرف درد داشتم از طرفی هم از ایکه بابایی پیشم نبود یه کمی دلم گرفته بود و از طرفی هم خبر فوت ساناز رو شنیده بودم.

بالاخره ساعت ١.٣٠ نیمه شب منو بردن اتاق عمل و من که خیلی خسته شده بودمخمیازه از دکتر خواستم منو بیهوش کنه مامانی میگفت ٢٠ دقیقه بعد تو رو بیرون آوردن وقتی به هوش اومدم همش به فکر تو بودم دوست داشتم زودتر ببینمت جالبه اینقدر درد داشتم که اصلاً یادم رفته بود واسه کسی دعا کنم بالاخره منو آوردن توی بخش و تو رو دیدم که به شدت گرسنت بود و داشتی جیغ می کشیدی خیلی ناز بودی مامان جون و خیلی هوشیار همونطور که دوست داشتم وزنت ٢.٥٤٥ گرم و قدت ٤٨سانت و دور سرت ٣٣ سانت بود اینقدر ریز بودی که پوستت چروک بود عزیزم .مامانی بلافاصله تو رو داد تو بغلم تا بهت شیر بدم .با اون ریزه میزه ایت شدیداً تلاش میکردی انگار از قحطی در اومده بودی مامان جون. خدا رو شکر بالاخره اومدی تو بغلم بغلدوستت دارررررررررررررم پرنسسمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فاطمه
7 بهمن 90 0:27
مبارک باشه عزیزمــــــــــــــــــــ
فاطمه
7 بهمن 90 0:27
لینک شدی خاله جونــــــــــی با اسمـــــــ اریانا جونـــــــــــــی