عیدت مبارک
سلام تربچه جونم عیدت مبارک جیگر مامان
چه خبرا مامانی اوضاع چطوره؟
دختر گلم دیگه حسابی خانم شده و وارد هفته ٣٣ شده
و مامان هم حسابی گرد و قلمبه شده و داره منفجر میشه
من و بابا هم خوبیم و منتظر اومدن تو
عزیزم امروز تولد امام رضاست خیلی دوست داشتم مشهد بودم هر چند تا وقتی اونجا بودم قدر ندونستم فکر کنم از عید حرم نرفته باشم
امروز زنگ زدم به خاله سمانه گفت مشهد امروز تعطیله میگفت مامان بزرگ فکر و ذکرش شده تو صبح پا میشه میگه آریانا شب میگه آریانا دایی محمد رضا هم میگه میخواد بزارت رو بخاری تا پخته بشی
خلاصه که همه منتظر اومدن دختر گلم هستن
راستی تو قراره مامان بزرگا رو چی صدا بزنی؟ عزیز، مامانی ، مادر جون یا ...به شوخی به مامانم میگم که باید بگی ننه جون ناراحت میشه میگه آدم یاد پیرزن های ٧٠ ساله میفته خوب حالا تا اون موقع یه فکری براش میکنیم عزیزم تو فکرتو مشغول نکن
راستی عروسی سهیلا ٤ آذره دقیقا همون روزایی که تو ممکنه دنیا بیای نمیدونم مامانی بشه برم یا نه دختر خوبی باش و بزار مامانی عروسی رو بره باشه قربونت برم
یه خبر دیگه اینکه مامان بالاخره پروپوزالشو داد امیدوارم که تایید بشه عزیزکم و گرنه حسابی هی وای من میشه چون از یه طرف باید برم مشهد و از طرف دیگه باید رو پایان نامه کار کنم واسه مامان دعا کن جیگر مامان
خیلی دوستت داریم مراقب خودت باش بوس آبدار