آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

تربچه نقلی من

روزهایی که گذشت

1390/12/8 17:59
نویسنده : الهام
219 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان شرمنده که اینقدر دیر اومدم.آخآخه مامانت یه کوچولو تنبلهچشمک

چند وقت پیش یعنی تقریبا ده روز پیش مادر جون(مامان بابایی) اومده بود خونمون ببین تو فسقلی چی کار کردی که به خاطر تو اومد. تو این دو سال که ما اینجاییم تا حالا نیومده بود خونمون ولی دیگه واسه دیدن تو بالاخره طلسمو شکست و اومد. نمیدونی چقدر خوش به حالت شده بود همش بغل مادر جون بودی انگار نه انگار که مامانی هم وجود دارهافسوسمادر جون بعد ٦ روز برگشت و ما دوباره تنها شدیمگریه

قرار بود که واسه رفتن به مشهد بلیط قطار بگیریم و بابایی این وظیفه خطیر رو به من واگذار کرده بود که از طریق اینترنت بلیط بخرم اما هی وای من، منم که سرم به صحبت با مادر جون گرم شده بود از بلیط گرفتن غافل شدم و قطار پر شد و رو دست بابایی خرج گذاشتمنیشخند چون مجبور شدیم بلیط هواپیما از تهران بگیریم ولی عیب نداره عوضش زودتر میرسیم. بالاخره بعد از ٢ ماه و نیم ٢٤ اسفند میریم مشهد.نمیدونی مامانی و خاله و دایی چقدر واسه دیدنت لحظه شماری میکنن.

دوست دارم هستی منماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)