باز اومدیم خونمون

سلاااااااااااام جیگرمممممممممممم

سال نو مبارک..........عروسکم اولین عیدش رو هم تجربه کرد....چطور بود دوست داشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب ..........بزار واست تعریف کنم تو این مدت چه کارا کردیم کجاها رفتیم..........

٢٤ اسفند بعد از ظهر رفتیم تهران تا از اونجا بپریم بریم مشهد . پروازمون یه ساعتی تاخیر داشت توی فرودگاه که بچه خوبی بودی و خیلی اذیت نکردی ٣تا دختر جوون از تو خوششون اومده بود و اومدن تو رو ازم گرفتن و باهات بازی کردن اما چشمتون روز بد نبینه همین که وارد هواپیما شدیم شروع کردی به جیغ و ویقی که بیا و ببین ..........هواپیما رو روی سرت گذاشته بودی ......... مهماندار میگفت یه چیزی بدین بمکه تا گوشاش اذیت نشه ولی تو هم هیچی نمیخوردی و فقط جیغی بود که میکشیدی....همه دلشون واسه ما کباب شده بود هر کی یه نظری میداد ........

بالاخره پس از مشقت های فراوان ساعت ٢.٥ نیمه شب رسیدیم خونه مامانی........خاله سمانه هم اونجا بود همه بیدار بودن تا تو رو ببینن حق داشتن طفلیا ٢.٥ماه بود که ندیده بودنت......مامانی و خاله سمانه از خنده روده بر شده بودن آخه قیافه تو خیلی تغییر کرده بود . تو هم مثل هاج و واج ها فقط نیگاشون میکردی...بعدشم ساعتای ٣.٥ بود که خوابیدیم...