یه کارهای جدیدی رو وقتی مشهد بودیم یاد گرفتی وقتی ما غذا میخوردیم تو هم نگاه میکردی و وقتی قاشق رو نزدیک دهنت می آوردیم دهنتو باز میکردی به چایی علاقه خاصی نشون میدادی دایی محمدرضا یه فیلمی ازت گرفته که داره لیوان چایی رو میچرخونه تو هم همزمان سرت رو میچرخونی .امان از این دایی مردم آزار....... یه شب دایی تو رو با خودش برد مغازه که خرید کنه و تو با یه ٢ تومنی تو دستت برگشتی خونه، سوپر محل بهت عیدی داده بود........... دستات رو به طرف اشیا دراز میکردی و میبردیشون سمت دهنت....... وقتی برگشتیم خونه من شروع به خونه تکونی کردن همه قبل عید خونه تکونی میکنن من بعد عید که یه هفته ای طول کشید.....بعدشم کارای پایان نامم رو شروع کردم باید ت...