آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

تربچه نقلی من

خدا جون کمک

دیشب دوباره بردیمت دکتر، دکتر میگه شاید یبوستت از کم کاری تیروئید باشه ازت آزمایش خون گرفتن نمونه ادرار هم باید ببریم صبح تو اینترنت سرچ کردم نوشته بود کم کاری تیروئید میتونه باعث عقب موندگی ذهنی بشه  صبح زنگ زدم مامانی کلی دلداریم داد یه کم آروم شدم بابات که اصلا بلد نیست آدمو دلداری بده دارم دیوونه میشم ته دلم خالی شده یه چیزی تو گلوم قلمبه شده خدایااااا کمک کن...
15 اسفند 1390

نی نی من در این هفته

ماه 4، هفته 3 کودک شما چگونه رشد می کند؟ هنگامي كه كودك را بر روي شكمش قرار بدهيد، سر و شانه هايش را بالا مي گيرد و از بازوهايش به عنوان حائل بدن كوچكش استفاده مي كند. اين حركتهايي كه شبيه به حركت شنا در بدنسازي است اما خيلي سبكتر و ساده تر، عضلات او را قوي تر كرده و موجب مي شود كه ديد بهتري نسبت به اطراف خود پيدا كند. حتي ممكن است كه خودش (و البته شما را هم!) با چرخيدن از روي شكم به پشت و برعكس سرگرم كند. شما مي توانيد از طريق بازي او را به يادگيري اين مهارت تشويق كنيد: يك اسباب بازي را در يك طرف او (كه معمولا به آن طرف مي غلطد) حركت دهيد تا نظر او را به سمت آن جلب كنيد. تلاش او را براي رسيدن به اسباب بازي تشويق كرده و لبخند بزنيد. كودك...
13 اسفند 1390

غروب جمعه

غروبای جمعه همیشه دلگیره بخصوص اگه تو یه شهر غریب باشی و تنها امشب بابایی کشیکه از صبح زود رفته سر کار امشب هم نمیاد و من و توییم و یه جمعه ی دلگیر صبح زنگیدم خونه مامانی خاله سمانه هم اونجا بود اینقده بهش حسودییییم شششد که هر وقت بخواد میتونه بره خونه مامانی منم دلم خونه مامانمو میخواد منم دلم مشهد میخواد منم دلم جمعه ها مهمون بازی میخواد باز خوبه که تو هستی و گرنه دیگه دق میکردم بابایی قول داده تابستون دیگه بریم مشهد زندگی کنیم از اولشم قرار بود ٢ سال کاشان باشیم تازه تابستون میشه ٢ سال و نیم ولی از این باباییت نمیشه یه حرف جدی کشید بیرون وقتی ازش میپرسم کی میریم مشهد میگه هر وقت تعطیلی زیاد باشه فکررر کن،البته کاشان هم شهر ...
12 اسفند 1390

بدون عنوان

دیشب شربته اثر کرد و جنابعالی کار خرابی کردی هیچ وقت تا الان از این موضوع اینقدر خوشحال نشده نبودم امروز صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه 2 فصل از پایان نام رو که آماده کرده بودم به استاد نشون بدم و تو پیش بابایی موندی. بعد از اینکه استاد یه سری ایراد از کارم گرفت رفتم کتابخونه هنوز کاری از پیش نبرده بودم که بابایی اس داد بیا دیگه من دیرم شده باید برم سر کار و منم مجبور شدم تحقیقاتم رو نصفه نیمه ول کنم و بیام الانم پس از جیغ و ویق های فراوان خوابت برده منم خیلی خوابم میاد الان میام کنارت بخوابم ...
11 اسفند 1390

آریانا پیشی مامانه

سلام جوجه من جیگر من کی بزرگ میشی واسه مامان جیک حیک کنی؟ این روزا خیلی شیرین شدی گلم تا باهات حرف میزنم یه صداهای قششششنگی در میاری که نگو صداهایی شبیه پیشی ملوسا منم اینقدر خوشم میاد همش باهات حرف میزنم فکر کنم دارم خل میشم چند روز پیش همین جوری داشتم باهات حرف میزدم که تلفن زنگ زد میخواستم بگم آریانا گوشی رو بردار بعضی وقتا که گریه میکنی آهنگ طوق طلا رو واست میزارم تو هم خیلی دوست داری و آروم میشی عروسکم لالاش میاد شب کههههه.... ...
10 اسفند 1390

قلب منی

دیشب خیلی گریه کردی فکر کنم به خاطر مشکل یبوستت بود قلبم داشت آتیش میگرفت آخه طاقت گریه هاتو ندارم . با بغض و گریه خوابت برد حتی شیرم نخوردی تا ساعت ٣ونیم که بیدار شدم. صبح دوباره همون جیگر خودم شدی الانم اینقدر دست و پا زدی که دلم ضعف رفت و نشوندمت رو پام. خدا کنه مشکل خاصی نداشته باشی فعلا صبر میکنم ببینم شربته اثر میکنه یا نه بوس بوس     ...
10 اسفند 1390

نی نی من در این هفته

ماه 4، هفته 2 کودک شما چگونه رشد می کند؟ از اين به بعد كودك شما قادر است تا در مورد دنياي اطراف خود نتيجه گيريهايي را انجام دهد. او به هر چيزي كه اطرافش باشد با كنجكاوي نگاه مي كند حتي به انعكاس شكل خودش در آينه يا يك سطح صاف. يك آينه نشكن را در برابر او قرار دهيد يا هنگامي كه آماده هستيد او را در برابر يك آينه بنشانيد. كودك شما نخواهد فهميد كه آنچه در آينه مي بيند در واقع تصوير خودش است (البته وقتي او وارد دو سالگي شود به تدريج اين مطلب را خواهد فهميد)؛ اما مهم نيست. او از خيره شدن به انعكاس شكل خود يا ديگران در آينه لذت خواهد برد و ممكن است خوشحالي اش را با يك خنده زيبا با آن دهان بي دندانش نشان دهد! ...
10 اسفند 1390

شیرین کاری های جیگرم

سلام گلکم امروز میخوام یه کم از کارهایی رو که یاد گرفتی بگم: ١_ ده روزی هست که یاد گرفتی خودت رو به پهلو بچرخونی مخصوصا موقع تعویض که خودت رو میچرخونی و به شعله های بخاری نگاه میکنی. ٢_ بعضی وقتا که خیلی خوشحالی زبونت رو تند تند بصورت کجکی در میاری ٣_ پاهات رو به هر جایی که زیرش باشه گیر میدی و سعی میکنی خودت رو به طرف بالا هول بدی ٤_ جدیدا خیلی صحبت میکنی مثلا دیشب موقع خواب من وبابایی تازه خوابمون برده بود که شما تازه آواز خوندنت گرفت و شروع کردی به آواز خوندن بیچاره بابایی دیگه خواب از سرش پرید و منم مثل همیشه در این مواقع کلی ذوق مرگ شدم و قربووووون صدقت رفتم. تازه سر شب هم داشتیم بفرمایید شام میدیدیم که جنابعالی باز هم شر...
9 اسفند 1390

روزهایی که گذشت

سلام جیگر مامان شرمنده که اینقدر دیر اومدم. آخه مامانت یه کوچولو تنبله چند وقت پیش یعنی تقریبا ده روز پیش مادر جون(مامان بابایی) اومده بود خونمون ببین تو فسقلی چی کار کردی که به خاطر تو اومد. تو این دو سال که ما اینجاییم تا حالا نیومده بود خونمون ولی دیگه واسه دیدن تو بالاخره طلسمو شکست و اومد. نمیدونی چقدر خوش به حالت شده بود همش بغل مادر جون بودی انگار نه انگار که مامانی هم وجود داره مادر جون بعد ٦ روز برگشت و ما دوباره تنها شدیم قرار بود که واسه رفتن به مشهد بلیط قطار بگیریم و بابایی این وظیفه خطیر رو به من واگذار کرده بود که از طریق اینترنت بلیط بخرم اما هی وای من، منم که سرم به صحبت با مادر جون گرم شده بود از بلیط گرفتن ...
8 اسفند 1390